هنوز
مضرّات
با اینحال حساب صدا انگار فرق میکند. برای من برخی آواها و نواها که حق دارند با کارهایم همراه شوند اصلاً تاب دوییت ندارند و به سرعت چنان با کار ترکیب میشوند و آن را میبلعند که از تاک و تاک نشان، نشانی نمیماند!
باید از صاحب فتوا پرسید امّا حس من اینست که شنیدن در هنگام کار را به سادگی نمیتوان مصداق چندکارگی خواند؛ اصلاً بعضی شنیدنها موجوداتی ملیح و ملایمند که کادر میکنند فضا را و نمنمک با اجزای کاری که انجام میدهی ترکیب میشوند و ناغافل میبینی که نه چندکاره که یک کارهای!
صدا حلول میکند لابلای سبزیهای پاکشده؛ با ظرفها دانه دانه میرود توی سینک؛ با سرامیکها ساییده و پاکیزه میشود؛ از سر و دوش ایکس و ایگرگها و سینوس و کسینوس بالا میرود و بعد قل میخورد توی مفصل هشت وجهی طرحت و در فضاهای دورش میپیچد!
خوب یادم هست حال حلکردن انتگرالهای سال چهارم با کلّۀ فرورفته در حفرۀ میزچوبی تلویزیون و مغروق در نوار تازۀ شکیلا را! یادم هست که بابا طی اقدامی زیرکانه، ضبط و پخش را اساسی توی میز تلویزیون پیچکردهبود تا هیچکداممان بردن آن به اتاقهای شخصی را به عنوان آپشن در نظر نگیریم.
من امّا تحریم را دورزده و دفتر را آوردهبودم روی دامن شکیلا» و مشکلی نبود که ما دوتا با هم نتوانیم حلش کنیم!
یادم هست میز ترسیم فنی سال 73 و دالان وسیع صدای هایده» را که ساعت چهار صبح تسبیح سحرگاهانم میشد که: امیدم را نگیر از من خدایا.خدایا!»
یادم هست 74 را که با سراج» به فضای خاطرهساز و حتّی مسألههای بینمک ایستایی فکر میکردیم.
یارا یارا» هم که روح 1375 بود و ریز و درشت دانههای هنرستان برق» را با افتخاری» میبافت به هم و یک در میان پیدا و گم میشد!
از صدای جان جانان که دیگر نگویم! صدای شجریان» هرگوشه گیرم میانداخت و با دلآگاهی راه به راه فالم را میگرفت و درست میزد وسط هدف! صدای شجریان غالباً با همکاری سعدی فال و حال را چنان گوشۀ کاغذ پوستی هر طرح سنجاق میکرد که هزار سال دیگر هم از لوح دل و جان نرود!
فقط موسیقی نبود قصّۀ شب و راه شب و .دیگر برنامههای ملایم رادیو هم همراهان امنی بودند. آخرهای دیماه 76 انطباق سازۀ طراحی معماری4 را با با پلان پیچیدۀ مجتمع فرهنگی اصفهان اتود میزدم و قصّۀ شب، ماجرای عشق دختر اسرائیلی به پسر فلسطینی را میگفت و این دو تا گره کور بیربط بخوبی با هم کنار آمده و به هم پیوستهبودند.
حالا دیگر رادیو نیست؛ نه اینکه نباشد امّا دردسرها و بدویتی در این ابزار هست که به حال آسانگیر زمانه نمیخورد. از 88 هم که تلویزیون رفت به انزوا و دیگر خیلی کم روشن شد او هم کم و بیش غلطید در دامن بیاعتباری. موسیقیهای باب طبع من هم دیگر به آن شدّت زنده و تازه از راه نمیرسند و حالا زمانۀ دیگریست!
زمانهای که انواع رادیوها و پادکستهای مجازی چنان حراجی از صداهای شنیدنی راهانداختهاند که انتخاب دشوار شده!
مدّتی مرید رادیو بقچه» شدهبودم که عجیب راه بازکردهبود در خلوت و باهمبودنهایمان و گرهخوردهبود به کارهای خانه و پیادهروی و پروژهها و سفرها و.
امّا کمکم فهمیدم که رقیب کم ندارد؛ آکواریوم»؛ دستنوشتهها» و با کمی اغماض بندر تهران»
اینروزها با دستنوشتهها» همراهم و روایت طوفانی سحر سخایی از چهل سال موسیقی که از سه سالگیم شروع و تا حالا به 27 سالگیم رسیدهاست. روایتی پر آب چشم که اگر چه با ملاحظهکاری بسیار بیان شده امّا جان را از هم میشکافد و به تاراج میبرد.
خلاصه که تن دادهام به باور مشروعیت رابطۀ صدا با کار و لحظههایم سر پیری پر شده با بیاندازه شنیدن و شنیدن و شنیدن.
پیشنهادهای من:
از
از
از
از
خوانش
من از
یک روز گرم و پراز غبار و ملال در اوایل خردادماه امسال بود که با دوستم راهی باغ صدری شدیم. خانه باغی در حاشیهی یزد که صدا و سیمای استانی برای برنامهای به نام خونه-زندگی» آن را اجاره کرده و ما دعوت بودیم برای معرفی طرحمان.
اوایل سال گذشته به همراه دوست دیرسالم نسرین پویش مهربان با آب و خاک را شروع کردیم و آن روز دعوت بودیم تا از خاکاوفتوو» مسیر این طرح بگوییم.
وقتی رسیدیم اول جوی آب و درخت توت و هوای خنک دهانمان را شیرین کرد و بعد هم عمارت کوچک و درختهای کهن پرسایه حالمان را خوش؛ اما تا به خودمان بجنبیم در اتاق گریم بودیم و در معرض کرمپودر و ریمل و رژ!
دوستم با خلق و خوی عصیانگز و فمینیسم سفت و سختش اصلا راضی به آرایششدن نبود اما اصلا مجال اظهار نظر داده نشد من البته بدم نمیآمد یک بار با کرمپودر گریم فریبنده شوم اما دوستداشتم یک آپشن باشد؛ اگر مثل یکی دو دههی پیش به قرائت رایج فقه سنتی اهمیت میدادم احتمالا یا به سختی اعتراض میکردم یا با اوقات تلخ تسلیمش میشدم و برنامه را با حال بد پیش میبردم که خب هیچ یک نشد؛ اما جالب آن وقتی بود که بعد از گریم با وسواس و سختگیری عجیبی نسبت به استتار نازکی جوراب و احجام بدنی چپ و راست شدیم!
خلاصه که به نظر میرسید با ضوابطی از جنس سختگیری شرعی مواجه نبودیم و آنچه بود
خوشبختانه مجری برنامه یا خیلی به کارش وارد بود یا واقعا تحت تاثیر طرح قرارگرفتهبود و حس بد چپ و راستشدن، دقایقی بیش نماند. او توانست برایمان فضایی بسازد که حرف زدیم و حرف زدیم و داد دل ستاندیم.
این هم لینک پخش ویدیو در آپارات